اوضاع اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي دولت آل بويه
مقدمه
در بررسي هاي تاريخي بيش از آنکه به جنبه هاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه عنايت شود، به اوضاع سياسي اهميت داده مي شود. تاريخ در نگاه کلي تاريخ شاهان، امپراطوران و مقتدران است و بندرت به اوضاع مردم به لحاظ اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي توجه مي شود. دولت هايي که خود بيشتر به اوضاع مردم انديشيده اند، به همان نسبت آثاري بيشتر برجاي گذاشته اند. تحقيق و بررسي در اين گونه موارد، اغلب دشوارتر از بررسي تاريخ سياسي دولت ها و حکومت هاست. نقادي يا بحث انتقادي اينگونه آثار هم کار هر کسي نيست. کشف شواهد تاريخي که توصيف کننده ي وضعيت اجتماعي، اقتصادي و اجتماعي باشد و نقد عالمانه ي آن کار دشواري است که بايد ريزبينان و صاحبنظران فن آن را از لابلاي متون تاريخي بيرون کشند. در اين نوشتار سعي شده است تا با استناد به مدارک تاريخي به پرسش هاي زير پاسخ داده شود. اوضاع اقتصادي، اجتماعي در عهد آل بويه چگونه بوده است؟ طبقات اجتماعي در اين دوران داراي چه ويژگي هايي است؟ شاخص هاي معيشتي مردم در اين دوره چيست و در برابر، تنگي و عُسرت آنان چگونه بوده است؟ آيا کاستي ها و سختي هاي معيشتي و اجتماعي و فرهنگي کلاً مربوط به دوران آل بويه است يا اينکه آنان نيز در بسياري از موارد وارث اوضاع پديد آمده توسط پيشينيان خود بوده اند؟ آيا کساني که با عينک بدبيني به حکومت آل بويه مي نگرند، صرفاً به خاطر تعصب مذهبي است؟ آيا جهان وطني و فردگرايي مخلوق اين دوران بوده است؟ و آيا تساهل و تسامح مذهبي حاکمان آل بويه نقشي در اين زمينه داشته است؟اوضاع عمومي در عهد آل بويه
قرن چهارم هجري به استناد آثار و مدارک برجاي مانده، برجسته ترين دوران تحولات اجتماعي و فرهنگي به حساب مي آيد. پژوهشگران، اهميت ويژه اي به اين دوره مي دهند. حتي آنان که با دولت بويه مخالف اند، ناگزير از اعتراف به اهميت اين دوره از حيث فرهنگي، اجتماعي هستند. اهل تسنن و بويژه حنبلي ها که صرفاً به حديث اتکاء دارند، اصرار دارند که اين دوره را دوره اي ناکارآمد و برخلاف جريان طبيعي تاريخ اسلامي قلمداد کنند. اين حکومت به لحاظ تفکر، اعتقاد و نقش سياسي، بر وفق روند حکومتگري خلافت عباسي نبود، اگرچه خلفاي عباسي، خود به طور جبري يا از روي رضايت، حکومت آل بويه را پذيرفته بودند. القاب گوناگون نظير عمادالدوله، معزالدوله، رکن الدوله، عضدالدوله و مانند آن نشان از حمايت جدي آنان از حکومت آل بويه است. در تاريخ حکومت خلفاي عباسي اين اولين باري بود که لقب « الدوله » به اميران داده مي شد (1).بايد توجه داشت که نوآوري هاي بي سابقه اي در زمينه هاي فرهنگ و تمدن بوجود آمد و در قلمرو پهناور خلافت، حکومت هاي گوناگوني بر سر کار آمدند که وجه مشترکشان رهايي از سلطه ي خلافت عباسي بود. در اين دوران براي خليفه جز نام چيزي نمانده بود.
وضعيت اقتصادي
توسعه ي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي و تقدم يکي بر ديگري، هميشه مورد بحث حکومت ها بوده و هست. به نظر مي رسد جز در شرايط بسيار ويژه و دقيق که حاکمان، با فرهنگ و در عين حال مقتدرند نمي توان بين اين امور موازنه برقرار کرد. هرگاه توسعه ي اقتصادي محور قرار گيرد، قطعاً انواع ديگر توسعه هاي تحت الشعاع واقع مي شود و چنانچه آزادي ها بطور نامحدود وجهه ي همت باد و توسعه ي فرهنگي و سياسي اصل قرار گيرد،قطعاً اقتصاد ضربه پذير مي شود. در حکومت آل بويه نيز به اعتقاد کرمر، اگرچه بغداد و ساير ولايات مهد شکوفايي محسوب مي شد، ولي تنزل اقتصادي و ناآرامي اجتماعي نيز وجود داشت. وي معتقد است که در اين زمينه نيز بايد حرمت حکمرانان آل بويه حفظ شود، زيرا جريان انحطاط شهري پيش از به قدرت رسيدن آنان آغاز شده بود و اگر بتوان آنها را سرزنش کرد، فقط براي اين است که آنان اين جريان را متوقف نکردند. البته اين مشکلات حاکمان بغداد واقعاً خردکننده و لاينحل بود و آنها براي حل مشکلات خود متکي به سپاهيان بودند (2).از نظر اقتصادي و معيشتي، وضعيت مردم در آغاز دوران حکومت آل بويه بويژه در عراق خوب نبود. مسکويه از قحطي در سال 334 در دوران امارت معزالدوله سخن مي گويد و توصيف مي کند که « امسال قحطي چنان بالا گرفت که ديگر نان يافت نمي شد و مردم مردگان و علف صحرا و لاشه ي حيوانات را مي خوردند. » البته بايد در نظر داشت اين قحطي در سال ورود معزالدوله به بغداد است و در اين مورد بايد ترديد کرد که اين بلاي اجتماعي اقتصادي دقيقاً به حکومت آل بويه برمي گردد، بلکه مي توان گفت نتيجه ي سياست هاي گذشته ي خلافت عباسي و دخالت هاي مستمر ترکان در حکومت آنان بوده است. کرمر مي گويد: « حکومت آل بويه با ناکامي غريبي مي کوشيد از جريان شديد زوال شهرنشيني جلوگيري کند. پيش از روي کار آمدن آل بويه منازعات اميرالامرها، بخصوص سبب خرابي نهرهاي آبياري و لطمه زدن به ثبات اقتصادي شده بود. معزالدوله برخي از شهرها را در « بادوريا » مرمت کرد و کوشيد که شرايط را بهبود بخشد (3). او سپس ادامه مي دهد که با آنکه کوششي در اين خصوص صورت گرفت و بويژه عضدالدوله تلاشي مضاعف در اين زمينه داشت، اما نتيجه چندان مطلوب نبود.
در هر حال، تنزل اقتصادي و ناآرامي اجتماعي در دوران آل بويه، از پيش از به قدرت رسيدن آنان آغاز شده بود. مشکلات حاکمان بغداد فوق العاده و بلکه لاينحل بود و به مهارت هاي مدبرانه ي فوق العاده اي نياز داشت تا بتوانند نيازمندي هاي شهر بزرگي چون بغداد را مرتفع کنند. خودکامگي هاي حاکمان از جمله حاکمان آل بويه براي ساختن قصرها و کاخ ها که به آن بسيار علاقه مند بودند، مزيد بر علت بود (4). در عين حال، مورخان ناگزير از اعتراف به اصلاحات اقتصادي تعدادي از اميران آل بويه اند، از همه بيشتر عضدالدوله در جهت بهبود اوضاع کشاورزي براي افزايش محصولات اقدامات لازم را انجام داده است (5). در هر حال، اسراف بيت المال و بذل و بخشش آن بويژه به سپاهيان، عامل مهمي در خرابي اوضاع اقتصادي محسوب مي شود (6). به گفته ي مسکويه هنگاميکه معزالدوله وارد بغداد شد، به سدبندي و ترميم سدهاي شکسته پرداخت، بغداد آباد شد و اجناس خوراکي ارزان گرديد. نان پاکيزه ي مرغوب هر بيست رطل به يک درهم فروخته مي شد. بدين سبب، مردم در دوران فرمانروايي معزالدوله، او را دوست مي داشتند (7). آنان که شرائط اقتصادي را در اين دوران بد جلوه مي دهند احتمالاً بيشتر گرفتار تعصبات مذهبي اند. نويسنده اي سني مذهب اوضاع اقتصادي را در دوران آل بويه چنين معرفي مي کند: « حضور آل بويه در بغداد با آنکه آرزوي اصلاح داشتند، ولي شرايط را بدتر کردند. » اين نويسنده بلافاصله از اعتقاد آل بويه و تشيع آنان سخن مي گويد (8). عضدالدوله کوشش مي کرد درآمدش زياد و مخارجش کم باشد. در مورد خرج هاي غير لازم امساک مي کرد. عواملي که موجب درآمد مملکت او شد، در درجه ي اول امنيت بي سابقه اي بود که باعث رونق تجارت و داد و ستد شد. فعاليت هاي او در امر سدبندي و پيشرفت زراعت و باغداري عامل ديگر بود. کمک هايي بعنوان مساعده به مردم و کشاورزان مي کرد. گويند رقم خراج و عايدات حکومت بطور بي سابقه اي فزوني يافت. درآمد فارس در اواسط قرن چهارم نسبت به اوايل اين قرن نزديک به شش برابر شد (9). از خصوصيات ديگر عضدالدوله اين بود که نظارت در امور شخصي را به مانند نظارت در امور مملکتي بخوبي انجام مي داد. وقتي جايي فتح مي شد، از اموال به دست آمده صورت برداري مي کرد. مقرري عمال ديواني را پيش از موعد مي پرداخت و وقتي يکي از کارگزارانش از کار برکنار مي شد، به مقدار احتياج به او مي پرداخت و چون به کار بازمي گشت، از مقرري او کسر مي کرد. او براي مردم رسوم صحيحي قرار داد و رسم هاي زائد و ناراحت کننده را از بين برد. ترتيبي داد تا به داد مظلومان برسند (10). با اين حال، عضدالدوله علاوه بر خدمات عام المنفعه از قبيل ساخت بيمارستان و پل و مانند آن، در اواخر عمر رسوم ظالمانه اي برقرار کرد که از جمله مي توان به اخذ ماليات هاي سنگين از اموال مردم (11) و وضع نظام اقطاعي اشاره کرد.
اوضاع اجتماعي
درباره ي اوضاع اجتماعي و فرهنگي اين دوران سخن ها گفته شده است. در ارتباطات سلاطين آل بويه از کبوتران نامه بر استفاده مي کردند. بنابر معمول آن روز، رفتن نامه از بغداد به کوفه با پيک به طور عادي شش روز مدت لازم داشت. اما ابوالحسن علوي نامه را با کبوتر فرستاد و چند ساعت بعد جواب آن را دريافت کرد (12). در زمان آل بويه بويژه پس از تصرف بغداد توسط آنان، افراد دونده موقعيت خاصي پيدا کردند و در نتيجه ي تشويق هايي که شد، استعدادهايي در اين زمينه شکوفا گشت.دو جوان به نام هاي فضل و مرعوش که اولي اهل تسنن و دومي شيعه بود و - بعدها وسيله ي شناخت شيعه و سني شده بود، به گونه اي که براي تفتيش از عقايد فرد از او مي پرسيدند فضلي است يا مرعوشي - مرتب در بين بغداد و اصفهان يا شهر ري مي دويدند و نامه ها و پيام هاي معزالدوله را براي رکن الدوله مي بردند. رفت و برگشت آنان هفت يا هشت روز طول مي کشيد (13).
وضعيت بريد يا پيک در زمان هيچ کدام از شاهان آل بويه به مانند زمان عضدالدوله مرتب نبود. گويند خرايط ( کيسه هاي محتوي نامه ها ) فارس به مدت هشت روز و انواع ميوه هاي تازه در هفت روز از شيراز به بغداد مي رسيد. پيک ها گاه سواره و گاه پياده بودند (14).
محتسب از مهمترين مشاغل زمان آل بويه بود که وظيفه ي امر به معروف و نهي از منکر را به عهده داشت و تمام امور شهر از توجه به نظم و نظافت و رسيدگي به وضع کليه ي اصناف و صاحبان حرفه ها و اوضاع عمومي مردم زير نظر او بود. در شهرهاي بزرگ، محتسب، شهر را به چند قسمت تقسيم مي کرد و هر قسمت را به يک نفر مي سپرد و گاه وزيران، خود مستقيماً در امور مربوط به حسبت مداخله مي کردند. به گفته ي تنوخي در نشوارالمحاضره (15)، محتسب اهواز جلو در خانه ي قاضي که دير از خانه بيرون آمده بود، ايستاد و گفت به قاضي بگوييد: « تو نمي تواني اينقدر در خانه بنشيني! به مسجد برو تا همان گونه که در فرمانت نوشته شده، دست قوي و ضعيف هر دو به تو برسد » (16).
نقابت از مناصب اجتماعي بود و از زمان خلافت مهدي عباسي براي سرپرستي امور علويان و عباسيان مرسوم شده بود. از آغاز پيدايش، سمت نقابت خصوصاً در زمان آل بويه بيشتر مربوطه به نقابت اشراف علوي بود. از جمله وظايف نقيب اين بود که در صحت نسب اشراف دقت کند و مواظب باشد که غير شريف و سادات خود را در زمره ي آنان قرار ندهد (17).
زبان مردم در عهد آل بويه و بويژه در ايران، فارسي دري با لهجه هاي محلي بود. برادران آل بويه که به سلطنت رسيدند، افراد درس خوانده اي نبودند. در آن زمان، يکي از ويژگي هاي افراد سرشناس، دانستن زبان عربي بود.
طبقات اجتماعي
به گفته ي تنوخي، مردم آن روزگار به سه طبقه تقسيم مي شدند. طبقه ي خاصه يا خواص، طبقه ي عامه يا عوام و طبقه ي متوسط که با دو طبقه ي ديگر ارتباط داشتند. وزيران، اميران، واليان، سرداران سپاه، ثروتمندان، بازرگانان بزرگ و مانند آن جزو خواص بودند. عامه ي مردم مثل خادمان، سپاهيان، بازاريان و فروشندگان اصناف مختلف طبقه ي عامه را تشکيل مي دادند و علما و ادبا و فقها جزو طبقه ي متوسط بودند، زيرا با هر دو طبقه در ارتباط بودند (18). هر يک از سه طبقه ي مذکور به چند دسته تقسيم مي شدند که در مجموع از صد دسته و گروه تجاوز مي کند و در کتاب نشوارالمحاضره نام آنان آمده است. طبقاتي نيز بودند که علاوه بر سه طبقه ي فوق، داراي شأن و مقامي نبودند. ولي واقعيت هايي بودند که ناگزير در بررسي هاي اجتماعي بايد به آنان پرداخته شود. اين گروه ها که گاه مزاحمت هايي نيز براي جامعه داشته اند، عضوي از اعضاي جامعه ي آن روز بحساب مي آيند و لازم است تحقيقاتي بر روي آنها بعمل آيد. شايد حضور اين گروه ها ناشي از تبعيض طبقاتي، نبود امنيت کافي و عدم نظارت لازم از طرف حاکمان باشد. اين گروه ها عبارتند از:1) طفيلي ها که از اوايل خلافت بني عباس بوجود آمدند و اغلب مردماني با ذوق، بانمک و حاضر جواب و خوش بيان بودند و از راه گدايي روزگار مي گذراندند. دلقک ها نيز افرادي بودند که با مسخرگي و پوشيدن لباس هاي مخصوص به تکدي مي پرداختند.
2) عياران که از زمان جنگ امين با مأمون نشاني از آنها يافت مي شود. اينان گروهي بي باک و دلير، اما بيکار و بي هنر، ولي باهوش بودند. دو مرکز عمده ي عياران، خراسان و بغداد بود. آنان گاه در مناقشات مذهبي نيز مداخله مي کردند.
3) صعاليک يا سالوکان، فقرايي هستند که گاه توصيف هاي خوب و جوانمردانه از آنها مي شود و آنان را چون « رابين هود » برخوردار از اصول شرافت و مردانگي مي دانند و به اهل فتوت تشبيه مي کنند (19). بعضي از عياران مثل ابن بقيه که همدست عياران بود تا به مقامات بالا هم رسيد (20). آنها به نام اخذ حقِ خود از بيت المال احياناً به راهزني و طغيان مشغول مي شدند. شطار يا شاطران نيز مانند عياران و صعلوکان مردمي فتنه جو و چابک هستند که به اخاذي از مردم مشغول بودند.
4) گدايان، فرصت طلباني بودند که گاه به درآمد کم هم قانع نبودند و با حيله هاي مختلف به امرار معاش از اين طريق ادامه مي دادند. ابراهيم بن محمد بيهقي از نويسندگان نيمه ي اول قرن چهارم در کتاب المحاسن و المساوي خود فصلي را به گدايان اختصاص داده است. او انواع گدايان را با نام هاي مختلف در کتاب خود ذکر کرده است و ابودلف خزرجي نيز در قصيده اي طولاني به نام ساسانيه در وصف گدايان، نام دهها نوع از اين گدايان را ذکر کرده است که هر گروه با حيله ها و ترفندهاي خاص به گدايي مشغول بوده اند (21). عضدالدوله در قلع و قمع راهزنان که بسيار جرأت پيدا کرده بودند، نقش مهمي ايفا کرد (22). بسيار جالب است بدانيم که از قتل "بجکم" تا ورود آل بويه در بغداد، سر رشته ي کارها بشدت از دست خليفه بيرون رفته بود، بطوري که دزدي، در سال 332 ق با سردار خليفه ي وقت قرارداد منعقد مي کند (23).
فردگرايي و جهان وطني
فردگرايي يکي ديگر از ويژگي هاي دوران آل بويه است. به اين معنا که اين فکر که فرد بتواند به همت خويش و با استمداد از تلاش و کوشش و نبوغ شخصي به مقامات بالا برسد، رونق فراوان داشت. ابوحيان توحيدي ظاهراً اصل و نسبي پايين داشت و پدرش خرمافروش بود. اميران بويهي خود فردي گمنام بودند، ولي با پشتکار و با تکيه بر خصوصيات فردي به مقامات بالا دست يافتند. وزراي آنها چون ابن عميد و صاحب بن عباد نيز چنين وضعيتي داشتند. احياي فرهنگي، فردگرايي يا جهان وطني و به تعبير ديگر دنياخواهي و ديانت گريزي را از خصوصيات اين عصر مي دانند که در قرن پيش از روي کارآمدن آل بويه نيز رخ نموده بود (24). مشاور، مأموري دائمي بود، اما عناوين مختلفي داشت. اغلب « منشي » ( کاتب، دبير ) خوانده مي شد. در بسياري از دوره ها نيز عنوان « وزير » داشته است. منظور از وزير، غالباً کسي بود که بانفوذترين شخصيت در اطراف رئيس رسمي تشکيلات محسوب مي شد. از عصر آل بويه و طاهريان نقل شده است که منشيان ( مسيحي ) آنان، ابراهيم و نيز استفان نفوذ فوق العاده اي بر متصديان ديگر مناصب داشتند (25).در واقع اين فرهنگ خواص بود و نه فرهنگ عامه ي مردم. عامه ي مردم با اعتقادات مذهبي خويش براساس يکي از مذاهب رايج آن روز زندگي مي کردند. تجربه ي فردي با اهميت تلقي مي شد و در چنين محيطي ترسل و نامه نويسي بصورت قالب مشهور خلق ادبي درآمد و در تاريخ نويسي نفوذ کرد. حاصل فردگرايي به جهان وطني انجاميد و در عهد آل بويه، بغداد وعده گاه افراد گوناگون با سوابق مختلف نژادي، فرهنگي، ديني از گوشه و کنار جهان اسلام بود. افراد انديشمندي به سادگي از اين دربار به دربار ديگر عزيمت مي کردند و منتظر صله و انعام بودند. کرمر معتقد است که اين نوع تفکر که وي آن را جهان وطني و ديانت گريزي مي نامد، از خصايص اين روزگار است و چون در نزد خواص ابراز اين اعتقادات مانعي نداشت، ولي عوام آن را نمي پذيرفتند، بناچار باب تقيه باز مي شد (26).
نتيجه گيري
در مجموع بايد گفت که اوضاع اقتصادي، اجتماعي دوران آل بويه از ويژگي هاي خاصي برخوردار است که عمده ي آن بازتاب و باقيمانده ي دوران قبل از آنان است. بيشتر خرابي هاي موجود ناشي از عملکرد خلفا و حکومت ترکان بر دستگاه خلافت بود. آل بويه و بويژه عضدالدوله و فرزندان وي تلاش کردند که بخشي از اين مشکلات را برطرف کنند و توفيقات نسبي هم نصيب آنان شد. اما تلاش قدرتمندان ترک که در دستگاه آل بويه نيز همچنان نفوذ داشتند و نيز بي خردي و کم تجربگي عده اي از اميران بويه، سبب شد تا نگذارد توفيق آنان بيش از پيش باشد. در عين حال، دوران آل بويه نسبت به دوران قبل و بعد حکايت از بهبود نسبي اقتصاديِ بخش عظيمي از قلمرو آنان دارد. از نظر فرهنگي و اجتماعي نيز اين دوره درخشش خاصي دارد. شکوفايي استعداد فردي قابل توجه است. طبق معمول، افراد با استعداد، براي گذراندن زندگي ناچار بودند که به دربار اين و آن نزديک شوند. در دوران آل بويه به علت تسامح آنان بويژه در امور مذهبي سبب گرديد تا افراد با استعداد در شهرهاي پرجمعيت ايران و عراق مجتمع شوند و با وزراي دانش دوست و ادب پرور کنار آيند و آن کنند که آنان را خوش مي آمد. نکته ي جالب تر اينکه بي بند و باري و مسخره گري ( مجون ) حرفه و پيشه ي بسياري از شعرا و ادب دوستان اين روزگار شده بود. نکته ي قابل توجه ديگر اين است که با آنکه دولت آل بويه در بخش وسيعي از ايران حکومت مي کردند بيشتر مسائل آنان حول محور خلافت در بغداد دور مي زند و با آنکه کم و بيش درباره ي اوضاع و احوال بخش هاي ايراني تحت حکومت آنان بحث مي شود، ولي عمده تأکيد بر روي عراق عرب به عنوان مرکز خلافت است.پينوشتها:
1. علي اصغر فقيهي، آل بويه و اوضاع زمان ايشان... گيلان، 1357، صص 137-138.
2. جوئل ل کرمر، احياي فرهنگ در عهد آل بويه... ترجمه محمد سعيد حنايي کاشاني تهران. مرکز نشر دانشگاهي، 1357، ص 89.
3. همان، ص 87.
4. همان، ص 88.
5. مريزن صعيد مريزن عسيري. الحياة العلميه في العراق في العصر السلجوقي. مکة المکرمة، مکتبة الطالب الجامعي، 1407، ص 52.
6. همان، ص 53.
7. علي اصغر فقيهي، همان ص 422.
8. رشاد بن عباس معتوق، الحياة العلميه في العراق خلال العصر البويهي، مکة المکرمة جامعه ام القري، 1418 ق. ص 60.
9. علي اصغر فقيهي، 424 به نقل از المنتظم 7 / 116.
10. همان، صص 433-435.
11. عزالدين ابن اثير. الکامل في التاريخ 7 / 115؛ آدام متز. تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري. ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگوزلو. تهران، اميرکبير. 1364. 2 ج صص 149-150.
12. علي اصغر فقيهي، همان ص 362.
13. همان، ص 363.
14. همان، ص 359.
15. عزالدين تنوخي، نشوار المحاضرة، 2 / 110.
16. علي اصغر فقيهي، ص 366.
17. همان، ص 376-377.
18. همان، ص 577.
19. جوئل ل کرمر، همان ص 92.
20. همان، ص 31.
21. علي اصغر فقيهي صص 570-583.
22. همان، ص 586.
23. آدام متز، همان، ص 190
24. جوئل ل کرمر، همان، ص 23.
25. برتولد اشپولر. تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي. ترجمه مريم اميراحمدي. تهران. انتشارات علمي فرهنگي، 1361. صص 117-118.
26. جوئل ل. کرمر، همان، ص 45.
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}